نیایشنیایش، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات نیایش

15/11/95

سلام مامان گلی.قربون دختر تيزو زبر و زرنگم برم.مامانی الان که داررم این مطالبو می نوبسم ساعت 1نیمه شبه وشما با مصیبت خوابيدي.مامانی سرشام دیدم که داری چهاردست و پا میری ومن خیلی بهت افتخارکردم واز اینکه سریع رشد میکنی خوشحالم ولی اینم بگم که خانم پدر منو درآوردی و شبها هر بیست دقیقه بیدار میشی و گریه مسکنی. من ديگه از شدت بیخوابی حالت تهوع گرفتم ولی باز هم. عاشقتم.
15 بهمن 1395

11/11/95

جيگر طلای مامان امروز پنج ماهت تموم ميشه و شما خیلی از بچه های ديگه جلوتری. هم داری سعی میکنی چهاردست و پا بری هم بشینی.یک نکته جالب که بعضی وقتها شنا میری. گل گلی یک مساله خنده دار که تازه فهمیدیم اينه که شما وقتی بابا از سرکار با لباسهاي بیرون مياد ازش میترسی و گریه می کنی ولی وقتی لباسهاشو عوض می کنه بهش می خندی خیلی بامزه ای.فدات شم مامانی.
11 بهمن 1395
1